۱۳۹۲ تیر ۱۶, یکشنبه

مسافرت به آنکارا


اولین مسافرتی که باهم رفتیم آنکارا در ترکیه بود. در اصل برای گرفتن ویزا اونجا رفته بودیم ولی کلی وقت داشتیم بریم بگردیم و خرید کنیم.  در واقع چیزی که از آنکارا یادم میاد فقط فروشگاه های لباسه :)  
روز مصاحبه تداخل داشت با روز امتحان فاینال یکی از درس هام که قرار شده بود استاد بعدا از من امتحان بگیره. بعضی وقتا رحمان بهم میگفت حالا وقت درسه ولی خب اصلا حس درس نبود. اون زمان توی آنکارا یه فستیوال بود و درست موقع خرید بود. 
کنار هتلمون یه فروشگاه بزرگ بود که شیرینی های خوشمزه ای که نمیدونم اسمشون چیه من رو به اونجا جذب می کرد. باقلوا هم زیاد بود و قرار بود آخرین روز بخریم و سوغاتی ببریم که تازه باشه ولی آخرش جور نشد. 
روز مصاحبه یکم خسته کننده بود و خیلی منتظر موندیم و همش چشممون به شماره بود تا ببینیم شماره ی ما رو کی نمایش میده. آفیسر ما خیلی خوش اخلاق بود. حتی عقدنامه ای که به زحمت و در دقیقه ۹۰ به دارالترجمه داده بودیم رو نخواست. فقط چند تا عکس از مراسممون خواست. ما هنوز مراسم نگرفته بودیم و شانس آوردیم که چند تا عکس مامان رحمان ازمون بعد از محضر گرفته بود. در آخر به هردومون ویزای مالتیپل داد و نیازی به clearance هم نداشتیم و گفتن که فردا پاسپورت ها رو به هتلمون پست می کنن. من خیلی خوشحال شدم که زود تموم شد و مالتیپل هم هست ولی رحمان یکم رفت تو فکر. بله! ما فردا صبحش بلیط داشتیم که برگردیم ایران ! با هزار زحمت بلیط رو عقب انداختیم و مجبور شدیم چند روز دیگه هم آنکارا بمونیم. یک روزش رو کامل درس خوندم ولی روزهای دیگه رو باز هم رفتیم فروشگاه ها و رستوران های اطراف.  روز آخر که خریدای عروس خانم ;) تموم شده بود خواستیم یه کت شلوار هم برای آقای داماد بخریم که دستگاه خودپرداز کارت رحمان رو خورد و قسمت نشد کت شلوار ترکیه ای بپوشه آقا داماد :)  
رحمان خیلی خوب سفرها رو برنامه ریزی می کنه و همه چی رو پیش بینی می کنه از قبل و مدیر خوبی برای امور مسافرتی هست ;) از قبل تاکسی برای رفتن اون شب به فرودگاه رو رزرو کرده بود و هیچ مشکلی برامون پیش نیومد. تنها چیزی که بود این بود که دیگه باقلوای تازه ای در کار نبود ;)

چرا شکرپنیر؟

من هم اولین پستم رو به معرفی وبلاگ اختصاص می‌دهم. البته من کمی به ظاهر می‌پردازدم و نحوه انتخاب نام وبلاگ رو توضیح می‌دهم. نام وبلاگ این گونه انتخاب شد که هر دو در دفتر کارمون نشسته بودیم و رویا از من پرسید چه نامی رو برای وبلاگ می‌پسندم. من هم به اطرافم نگاه کردم و دنبال نام گشتم. دو قطعه شکرپنیر که خاله‌ام به ما داده بود روی میز رویا نظرم رو جلب کرد. گفتم شکرپنیر و رویا هم قبول کرد. این نحوه انتخاب کمی ریشه در کودکی‌ام داره. یادم هست که وقتی بچه بودم برای گفتن لطیفه به اطرافم نگاه می‌کردم و اشیاء‌ رو به هم ربط می‌دادم که چندان هم معنی‌دار نمی‌شد. اما فکر کنم برای وبلاگ نام شکرپنیر مناسب باشه. می‌شه گفت به نوعی تضاد در عین هم‌نشینی رو تداعی می‌کنه. این که شکر شیرین و پنیر شور است ولی در این کلمه با هم هم‌نشین شده‌اند. البته بگذریم که در تهیه خود شکرپنیر برخلاف تصور اصلا از پنیر استفاده نمی‌شه. اما به هرحال اندیشه در واژه نمایان است. 

معرفی

سلام.
توی این وبلاگ قراره من و همسرم از تجربیات و خاطراتمون بنویسیم. من متولد شهر زنجان و همسرم متولد شهر مشهد هست. ما سال گذشته با هم ازدواج کردیم و برای تحصیل از ایران خارج شدیم و الان در ایالت نیویورک زندگی می کنیم. البته همسرم از یک سال قبل درسش رو اینجا شروع کرده بود .من برای سال جدید تونستم از همون دانشگاهی که همسرم تحصیل می کرد پذیرش بگیرم و دو ماه بعد به طور رسمی کارم رو شروع می کنم. همسرم خیلی کمکم کرد تا بتونم اینجا به تحصیلم ادامه بدم. 
توی این یک سال تجربیات زیادی کسب کردیم و خاطرات زیادی داریم که میخوام به زودی توی این وبلاگ قرار بدم. در باره ی نحوه ی پذیرش گرفتنم و مسافرت هایی که رفتیم و خیلی چیزهای دیگه :)

--رویا